Sunday, June 12, 2011

22 خرداد: بعد التحریر

به گمانم بیان روشن‌تر و دقیق‌تر حرف‌های پست قبل را پیدا کردم که یک چیزی است در این مایه‌ها:

گویا ما یک سری اهدافی داریم که سیاسی است، دست‌کم این‌طور به نظر می‌رسد، هدف سیاسی دقیقا چه‌جور هدفی است یا درواقع چه تفاوتی با دیگر اهداف دارد؟ هدف سیاسی آن نوعی از هدف است که محقق‌ شدن‌اش مستلزم تغییر در مناسبات نیروهای سیاسی فعال در عرصه‌ی سیاست و نیز تغییر موازنه‌ی قوای موجود در این عرصه‌ است. از این نظر، اهداف سه‌گانه‌ی برشمرده شده یعنی آزادی رهبران جنبش و زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و اقدام موثر و فوری برای حل مسئله گرانی و بیکاری، اهداف و مطالباتی سیاسی هستند چون تحقق‌شان کم یا بیش مستلزم تغییر نسبی مناسبات سیاسی موجود است. قاعدتا برای دست‌یابی به اهداف سیاسی، نیازمند راهبرد سیاسی هستیم که مشابه تعریف پیش‌گفته، راهبردی است که معطوف به تغییر مناسبات سیاسی و موازنه‌ی قوای موجود است، این راهبرد ممکن است شرکت در انتخابات باشد (تلاش برای دست‌یابی مستقیم به قدرت و کسب سهمی از آن) یا تظاهرات خیابانی باشد (یک جور مانور قدرت؟) یا اعتصاب یا تحصن و غیره؛ صدالبته وحی منزل نیست که برای دست‌یابی به هدف سیاسی فقط و فقط باید راهبرد سیاسی بکار گرفته شود، می‌شود راهبرد اجتماعی باشد (تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی) یا فرهنگی- مدنی (ترویج یک سری ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی) یا اقتصادی و غیره.

حالا ادعای من این بود که اگر آن اهداف سیاسی پیش‌گفته مد نظر است، به نظر می‌رسد راهبرد سیاسی اندیشیده شده یعنی تظاهرات خیابانی، کارایی چندانی در جهت تحقق آن اهداف ندارد، یعنی بعید می‌دانم کسی مدعی باشد با این راه‌پیمایی یواشکی و با کلی اما و اگر حتی بشود اندکی به تحقق آن مطالبات امیدوار بود. گویا بر سر کم‌تاثیر بودن این راهبرد در تحقق آن اهداف اختلاف‌نظر کمی وجود دارد، اصل مساله‌ی دوستان این است که فرض من از همان ابتدا فرض غلطی است، کدام فرض؟ این فرض که اساسا تظاهرات خیابانی راهبردی سیاسی برای تحقق هدفی سیاسی است، دوستان معتقدند این راه‌پیمایی بیشتر نقش یک‌جور مناسک جمعی هویت‌بخش یا تجدید پیمانی جمعی برای کسب امیدواری یا اصلا خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها، محل و محملی برای بروز احساسات و هیجانات جمعی انباشته شده است. همین است لابد که راه به راه بنده را به عقل‌گرایی افراطی و پوچ و تصنعی متهم می‌کنند.

خب پس بیاییم پیش‌فرضِ پست قبل را تغییر دهیم ببینیم آیا در این صورت هنوز نقدهای پیش‌گفته به برگزاری و شرکت در راه‌پیمایی 22 خرداد وارد است یا نه؟ به نظرم وارد است، چرا؟ چون در نظر طرف مقابل تظاهرات خیابانی همچنان کنشی سیاسی یعنی کنشی در جهت تغییر موازنه‌ی قدرت و کسب سهمی از آن تلقی می‌شود. عرض بنده این است که خب چه کاری است؟ اگر هدف ما سیاسی نیست، چرا راهبردی را برای تحقق‌اش برگزیده‌ایم که شبهه‌ی سیاسی بودن بدان وارد است؟ چرا برای این اهدافِ برگزاری مناسک هویت‌بخشی جمعی و کسب امیدواری و بروز احساسات و هیجانات، راهبردهای ابتکاری‌ای نیندیشیم که نه فقط شبهه‌ی سیاسی بودن به آن‌ها وارد نباشد بلکه مرتبط و موثر برای تحقق این اهداف خاص طراحی شده باشد؟ مگر هدف این نیست که با انجام جمعی یک کار مشابه، دوستان همدیگر را رصد کنند و پشت‌شان به وجود یکدیگر گرم شود؟ خب چرا برای چنین هدفی یک راهبرد بی‌ربط، نامناسب و کم‌وبیش پرهزینه‌ای مثل راه‌پیمایی خیابانی را پیش بگیریم که طرف مقابل هم به آن حساس است الکی؟ اگر هدف خودمان هستیم و ایجاد همبستگی اجتماعی و کسب هویت جمعی، خب بنشینیم یک راه‌کارهایی بیندیشیم که منحصر به فرد باشد و به خصوص مهر ما و ارزش‌ها و هنجارهای‌مان را هم روی خودش داشته باشد. راه‌کارهایی بیشتر استعاری و نمادین که معطوف به تحقق هدفی واقعی در عرصه‌ی سیاست نیست، بلکه هدف‌اش بیشتر معنابخشی هویتی در عرصه‌ی نمادین است.

مثلا؟ مثلا به نظرم می‌توان از این صفت "سبز" جنبش سبز استفاده‌های استعاری و نمادین بسیاری کرد، رنگ سبز فارغ از سنت مذهبی‌اش در فرهنگ ایرانی، یک سنت جهانی هم دارد که بیشتر معطوف به جنبش‌های حامی محیط زیست است، یعنی شما در هر جای جهان بگویید سبزها، اولین چیزی که به ذهن متبادر می‌کند، افراد و جمع‌هایی هستند که دغدغه‌ی اصلی‌شان مسائل محیط زیستی است، خب چرا نشود از این ظرفیت برای معنابخشی هویتی و نمادین در جامعه‌ی ایران استفاده کرد؟ به نظرم بخش عمده‌ی بدنه‌ی جنبش سبز اگرچه ممکن است آن‌قدرها به مسائل محیط زیستی حساس نباشند اما احتمالا مخالفت و مقاومتی هم در برابر پررنگ شدن این مسائل نخواهند داشت. مثلا چه کار کنیم؟ بیست و دوم یا بیست و پنجم یا بالاخره یک روز در ماه دوستان سبز قرار بگذارند از وسیله‌ی نقلیه‌ی شخصی استفاده نکنند، ببینیم حجم خودروهای در حال تردد کاهش چشمگیری پیدا می‌کند یا نه، اصلا توی صف طویل تاکسی و اتوبوس دست‌بند سبز هم نشان هم بدهند و به هم لبخندهای همدلانه هم بزنند که یعنی به به، شما هم؟ ماهیانه یک روز تعطیل هم قرار بگذارند بروند توی طبیعت اطراف تهران، زباله‌های تجزیه‌ناشدنی را جمع کنند، ببینیم آن‌روز واقعا چند نفر می‌آیند برای مشارکت در این کار و آیا تفاوت محسوسی پیدا می‌شود بین کسانی که پلاستیک دست‌شان گرفته‌اند و بطری آب معدنی جمع می‌کنند با همان دست‌بند سبزشان اصلا. یا یک روز در هر فصلی قرار بگذارند گلی گیاهی چیزی بکارند. در همه‌ی این موارد گویا آن هدف پیش‌گفته یعنی رصد کردن یکدیگر و دل‌گرم شدن به حضور همدیگر محقق می‌شود، خیلی بادوام‌تر، نمادین‌تر، موثرتر و کم‌هزینه‌تر.

به نظرم کسانی که چنین راهبردهایی به نظرشان مضحک و بی‌ربط می‌آید، همچنان همان اهداف سیاسی را مدنظر دارند که بعد پیش خودشان حساب می‌کنند خب یک چیزی بگو بگنجد، آخر درخت کاشتن چه ربطی به آزادی زندانیان سیاسی دارد. همه‌ی حرف پست قبل این بود که پیاده‌روی در خیابان هم ربط مستقیمی به تحقق آن اهداف ندارد. اصل حرف این است: اول هدف را روشن و دقیق مشخص کنیم و بعد بنشینیم به راهکار مناسب و مرتبط و موثر برای تحقق آن هدف بیندیشیم. اگر هدف‌مان واقعا آن مطالبات سیاسی پیش گفته است و اگر جمیعا به این نتیجه رسیده‌ایم کم‌وبیش که تظاهرات خیابانی در شرایط فعلی راهبرد موثری برای تحقق آن اهداف نیست و باید به راهبردهای سیاسی دیگری اندیشید، خب همین کار را بکنیم و اگر دیدیم نه آقا، آن اهداف فقط رویه و ظاهر قضیه است، اصل‌اش این است که من دلم می‌خواهد بروم به بهانه‌ی سالگرد فلان، چهارتا آدم مثل خودم ببینم که بدانم هنوز یک چیزهایی که برای من مهم است، برای آن‌ها هم مهم است، به عبارت پرطمطراق‌تر، اگر هدف برگزاری یک آیین جمعی هویت‌بخش است، خب بنشینیم به راهبردهایی موثر و کم‌هزینه و خاص این هدف بیندیشیم، چرا هی همه‌چیز را با هم قاطی کنیم الکی و راهبرد ناموثر سیاسی در تحقق یک هدف سیاسی را برای تحقق یک هدف غیرسیاسی هم بکار ببریم که ته‌اش هم از این‌جا رانده باشیم و هم از آن‌جا مانده؟ یعنی هم هزینه داده باشیم و هم به هیچ هدفی نرسیده باشیم؟ چه کاری است خب؟ خلاقیت نداریم یا حوصله‌ی تغییر یا چی؟

پی‌نوشت: امیدوارم کسی متذکر نشود که ای بابا، این راه‌کارها قبلا هم امتحان شده و جواب نداده و الخ، وضعیت امروز با وضعیت ماه‌های ابتدایی پس از انتخابات بسیار متفاوت است، حالا اساسا راه‌پیمایی خیابانی است که بسیار نصفه نیمه و با ریسک بالا برگزار می‌شود، ایضا مساله‌ی طراح و متولی هم در این روزها معنای چندانی ندارد، همین چهارتا سایت و جمعیت و شورایی که به قول خودشان کار سامان‌بخشی و هماهنگی راه‌پیمایی‌های خیابانی را بر عهده دارند، چرا متولی راهبردهای موثرتر آیین‌های جمعی هویت‌بخش نشوند؟ کسی استقبال نمی‌کند؟ حالا نه این‌که الان همه برای شرکت در راه‌پیمایی امروز روی پای‌شان بند نیستند و سر و دست می‌شکنند به اصطلاح. می‌خواهم بگویم اوضاع امروز با اوضاع روزهای پس از انتخابات تفاوت محسوسی دارد، امروز دیگر ابطال انتخابات که سهل است، از حصر درآوردن رهبران جنبش هم مطالبه‌ی بزرگ و نه‌چندان آسانی برای دست‌یابی محسوب می‌شود، در چنین شرایط نومیدکننده و یاس‌آلودی، گویا اعضای جنبش فقط به دنبال ردیابی نشانه‌های حیات و امید زنده ماندن‌اند تا آن‌که واقعا به تحقق اهداف و مطالبات‌شان، دست‌کم در کوتاه مدت امیدوار باشند، این است که می‌گویم برای رصد آن نشانه‌های حیات و چه‌بسا راهبردهای احیاء هم باید ابزار مناسب و مرتبط تدارک دید، نه این‌که هی نوستالژیک‌وار درصدد تکرار بیهوده و بی‌هدف گذشته برآییم.

باز هم بعد التحریر: طبعا این متن قبل از شنیدن این خبر ویران‌کننده نوشته و منتشر شده است وگرنه بدیهی است حالا برای این جنازه‌ای که من هستم اضافه کردن همین دو خط بعد التحریر هم یک‌جور معجزه است، دیگر برای تمایز گذاری پرطول و تفصیل بین هدف سیاسی و غیرسیاسی و ملزومات هر کدام که قاعدتا جایی باقی نمی‌ماند توی این شرایط.

No comments:

Post a Comment