ما هم موافقیم، بیایید عجالتا اختلافنظرهایمان در باب میزان و چگونگی تقلب را کنار بگذاریم و یکراست برویم بر سر سوال اصلی: «چه باید کرد؟»
بدیهی است پاسخها به این سوال و راهبردهای پیشنهادی تنها زمانی به سمت اجماع میل میکند که قبل از آن، توافقی حداقلی در باب تحلیل شرایط موجود شکل گرفته باشد. لذا بیایید قبل از هر چیز، بر سر این نکته توافق کنیم که چه تقلب شده باشد، چه نشده باشد، چه ما پیروز انتخابات بوده باشیم، چه نبوده باشیم، یک واقعیت با وضوح تمام آشکار است، اینکه امکان دسترسی ما به قدرت حاکم برای مدت نامحدودی مسدود شده است. به نظرم همه در این مورد متفقالقولیم که اگر در آینده انتخاباتی درکار باشد، چندان اثری از آثار اصلاحطلبی و نمایندگان سیاسیاش در آن وجود نخواهد داشت. ما هرچه داشتیم، هر چهرهی مشروعی که ممکن بود مورد تایید شورای نگهبان قرار گیرد، همان میزان اندکی از حمایتهای مالی که در اثر شانس پیروزی احتمالی دریافت میکردیم، هرچه رای تحریمی و بیتفاوت که داشتیم، همه و همه را در این انتخابات به میدان آوردیم و در نهایت هم ظاهرا یا واقعا بازنده بودهایم. لذا هر اهبرد و پیشنهادی باید با لحاظ کردن این واقعیت کلیدی ارائه شود و امکانهای جایگزین طرح و پیگیری مطالبات دموکراتیک (در همهی سطوح اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی) را در بیرون از ساختار رسمی قدرت مدنظر قرار دهد. بر این مبناست که «درنگ» اولین پیشنهاد راهبردی خود را در پست بعد ارائه خواهد کرد اما پیش از آن بگذارید کمی بر روی مزیتهای پیگیری مطالبات در خارج از ساختار رسمی قدرت مانور دهیم بلکه شما هم توانستید این شکست کذا را خوشبینانه و به دیدهی یک موهبت ناخواسته بنگرید. بله، البته که هیچ کار راحتی نیست این شنا بر خلاف جریان تند و پرخروش آب، اما گویا چارهی دیگری هم نیست وقتی تحلیلها و تخمینها تا این حد تخیلی و غیرواقعی است چه آن زمانیکه همه غرق خوشبینی اغراقشده بودند و لذا ما مجبور بودیم یکتنه بر بدبینی و طراحی سناریوی شکست تاکید کنیم و چه حالا که بدبینی و یاس روز به روز در حال افزایش است و باز ما مبجوریم بیایم ساز مخالف کوک کنیم و هی تراوش خوشبینی نماییم:)
خب حالا که صحبت خوشبینی است و ما هم از طراحی سناریوی شکست جز فحش و بدوبیراه، خیر دیگری ندیدهایم،بگذارید اینبار یک سناریوی خوشبینانه را شرحوبسط دهیم، بیایید فرض کنیم رویای از دست رفته محقق شده بود و جناب آقای موسوی امروز عنوان رئیسجمهور منتخب ملت را یدک میکشید. بیایید نگاه کنیم ببینیم ما و این رئیسجمهور منتخبمان سرجمع چه داشتیم: یک دولت به لحاظ اقتصادی کموبیش ورشکسته که وارث بختبرگشتهی چهار سال سیاستهای فاجعهبار اقتصادی است که بریزوبپاشاش را یکنفر دیگر کرده است و تنها تاوان سخت و پرهزینهاش افتاده است گردن دولت بعد؛ راستش من یکی که هروقت به شکست جناب احمدینژاد فکر میکردم، از یک نکته حسابی لجم میگرفت، از اینکه در صورت شکست او، این دیگری است که هزینهی چهار سال خودمحوری و کلهشقی اقتصادی او را میپردازد؛ راستش از یک طرف دلم میخواست ببریم و از طرف دیگر دوست داشتم این خود احمدی نژاد باشد که در چهار سال آینده زیر بار ویرانی اقتصادیای که خودش بهبار آورده است له شود. حالا وضعیت اقتصاد و نارضایتیهای سیاسی-اجتماعی احتمالیِ همراهش را کنار بگذاریم، ببینیم دیگر چه داریم؟ یک مجلس و رهبری غیرهمسو و البته مخالفین قدرتمند و سرسختی مانند جناب احمدی نژاد و حامیانش که در چهار سال آینده مدام در حال سنگاندازی و فرسودن دولت خواهند بود. برای اینکه عمق فاجعهی احتمالی را دریابید، پیشنهاد میکنم کمی به عقب برگردید و زمان گلوبلبل هشتساله را بهخاطر بیاورید، زمانیکه نه فقط یک رئیسجمهور واقعا منتخب داشتیم، بلکه پشتمان نیز حسابی به یک جنبش اجتماعی بیست میلیونی گرم بود، یک مجلس یکدست همسو هم داشتیم و یک رقیبی که هنوز کموبیش در شُک شکست نامنتظرهاش بود. با اینحال، ببینید واقعا در آن هشت سال چقدر به آنچه که می خواستیم رسیدیم و مهمتر از آن، چقدر از آنچه به آن رسیدیم بادوام و پایدار ماند و از کوران چهار سال ویرانی بعدی جان سالم بهدر برد. حالا لابد راحتتر میتوانید سرنوشت دولت میرحسین موسوی را تصور کنید. بحرانهای پیاپی، به بنبست رسیدنهای مدام، فرسودگی و ...حالا بیایید این طرف ماجرا را نگاه کنیم، این طرفی که ما باختهایم و جناب احمدی نژاد شده است رئیسجمهور به اصطلاح منتخب؛ اول از همه او خودش یکتنه باید پای پیامدهای سیاستهای چهار سالهی گذشتهاش بایستد، پیامدهایی که اگر از این دوستان اقتصادی ما بشنوید میگویند اصلا شوخیبردار نیست و خیلی بیشتر از این تجمعات چندصدهزار نفری میتواند چهار ستون دولت وقت را بلرزاند. عجالتا مجلس و رهبری هم که متفقا پشت دولت ایستادهاند، لذا غیر از آن لولوی هاشمی که یک مدت مشخصی کارکرد دارد، کس دیگری نیست که بلاگردان دولت فعلی شود. این است که میگویم پیگیری مطالبات در چنین شرایطی اتفاقا با هزینهی کمتر و فایدهی بیشتری همراه خواهد بود. در این شرایط این شما هستید که در موضع منتقد قرار میگیرید و نه تنها دچار آن یاس و فرسودگی آشنا و کوتاه آمدن از مطالبات و دفاع ناگزیر از وضع موجودی که گرچه عامل ایجاد آن نبودهاید اما وارث آن هستید، نمیشوید بلکه اتفاقا میتوانید نارضایتی از وضع موجود را با هوشمندی و قدرت به نفع مطالبات خود مصادرهی به مطلوب کنید. البته که این آیندهی رویایی اما ممکن، همینطور بدون تلاش و خودبهخودی بهدست نخواهد آمد و ار قضا، احتمال شکلگیری یک یاس و بیتفاوتی فراگیر و خفقان و خلاصه همهی مولفههای یک وضعیت هولناک 1984ی بشتر از احتمال تحقق آن اتوپیای تخیلی است. درواقع، شرایط دشوار دولت آینده تنها زمانی میتواند به نفع طرح و تحقق مطالبات دموکراتیک تمام شود که این مطالبات نماینده و نیرو و پشتوانهی قدرتمندی داشته باشند. لذا آنچه ما در شرایط حاضر نیاز داریم، دوام صدایی در درون جامعه است که این مطالبات را نمایندگی کند. صریحتر بگویم، همهی ما در این شرایط یک دغدغه بیشتر نباید داشته باشیم: حفظ این اقلیت (باشد اصلا همان اکثریتی که شما میگویید:) یکپارچهای که یکصدا و با تمام قدرت مطالباتش را فریاد میزند. هر نوع استراتژیای که در بلندمدت و با احتمال تحمیل هزینهی فراوان و دستیابی به حداقل مطالبات، زمینهی فرسایش توان و نیروی این اقلیت و گسترش یاس و سرخوردگی را فراهم آورد، استراتژی مطلوبی نخواهد بود. خلاصه اینکه تنها یک هدف پیش روی ماست: حفظ این اقلیت و افزایش قدرت و سازمانیافتگی آن. فراموش نکنید که همواره این اقلیت قدرتمند و سازمانیافته است که بر یک اکثریت ضعیف و سازمان نیافته سیطره مییابد.