Monday, June 13, 2011

در سوگ

قدیمی‌ها لابد یک چیزی می‌دانستند که می‌گفتند خاک سرد می‌کند، گریه کردم سیر، حالا بهترم، آرام‌تر، خیلی آرام‌تر.

پی‌نوشت ۱: جمعیت حدود ۲۰۰ نفر، همین تعداد یا بیشتر انواع نیروی نظامی و انتظامی، همه آرام بودند انگار بخواهند هوای همدیگر را داشته باشند، هوای بهت و اندوه و ..سوگ همدیگر را، آنقدر که دلم می‌خواست آخر مراسم بروم از تک‌تک‌شان تشکر کنم که ممنون، ممنون که قاطی‌اش نکردید با خیلی چیزهای خوب و مهم و محترمِ دیگر و گذاشتید آدم‌ها دست‌کم این‌جا کمی به حال خودشان باشند آرام و برای خودشان اشک بریزند آرام و سوگواری کنند آرام و... بروند آرام.

پی‌نوشت ۲: صبح دوشنبه‌ای در بهشت زهرا، ۲۰۰ نفر آدم، بعد از سه داغ، یکی از یکی سوزاننده‌تر، همه آرام، همه متین، کم‌وبیش مطمئنم که صبح چهارشنبه‌ی لواسان هم از این شلوغ‌تر نبوده است، ناآرام‌تر هم، همین است که هیچ سر در نمی‌آورم از آن حماقت رذیلانه‌ای که بی‌دلیل و احتمالا ناخواسته حلقه‌‌های یک زنجیر فاجعه را در هم کرد.

پی‌نوشت ۳: قبرستان، دست‌کم برای من یکی، تسکین دهنده‌ی بی‌رقیبی است، بی‌اغراق.

No comments:

Post a Comment