Tuesday, June 21, 2011

گفت‌وگوهای بی‌مخاطب 1

ب: چه اشکالی دارد خب؟ ما وسع‌مان به بیش از این نمی‌رسد، به عوض کردن عکس فیس‌بوک‌ به قهرمانان حمایت‌تان می‌کنیم مثلا، شرایط اعتصاب غذا نداریم خودمان اما می‌توانیم در حد توان‌مان از این عمل شجاعانه و ارزشمند حمایت کنیم، انگار کسی که خوب درس می‌خواند یا خوب فوتبال بازی می‌کند را تشویق کرده باشیم. چرا چنین عملی باید مصداق عمل غیراخلاقی باشد؟

الف: چون اصل اساسی اخلاق را نقض می‌کند.

ب: کدام اصل؟

الف: این‌که چنان عمل کن که قاعده‌ی عمل تو قاعده‌ی عام عمل همگان باشد، یا نسخه‌ی علی‌وار و به گوش آشناترش آن‌چه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و آن‌چه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند.

ب: خب تو هم با این اصل اساسی‌ات، حالا اصلا کی گفته این اصل جواب‌گوی همه‌ی مسائل اخلاقی است و در هر موقعیتی باید بهش رجوع کرد؟

الف: البته که این اصل به خصوص در این شکل ابتدایی‌اش نمی‌تواند پاسخ‌گوی همه‌ی تعارضات اخلاقی ممکن باشد اما این اصل، اصل بنیادی است بدین‌معناکه قبل از هر اصل دیگری باید بهش رجوع کرد و اگر جواب نداد بعد به فکر چاره بود. اما من معتقدم موقعیت فعلی ساده‌تر از آن است که این اصل جواب‌گوی آن نباشد.

ب: حالا اصلا فرض که این اصل بنیادی و موقعیت فعلی هم ساده و به دور از پیچیدگی اخلاقی، عوض کردن عکس فیس‌بوک من چطور به نقض چنین اصلی منجر می‌شود؟

الف: خیلی ساده است، "همگان" نمی‌توانند عکس فیس‌بوک‌شان را عوض کنند یا در واقع "همگان" نمی‌توانند حمایت کنند، یک عده‌ای هر چند معدود باید کاری غیر از حمایت انجام دهند، چه کاری؟ همان کار مورد حمایت یعنی اعتصاب غذا، یک عده باید گرسنگی بکشند تا یک عده بتوانند برای گرسنگی هورا بکشند. این تعارض و دوگانگی است که نشان‌دهنده‌ی نقض آن قاعده‌ی کذا است و رخداد عملی غیراخلاقی. بدیهی است که این تعارض و دوگانگی رخ داده اساسا از جنس آن دوگانگی تشویق و حمایت از درس خواندن و فوتبال نیست چون در این‌جا مشخصا پای جان انسانی در میان است، یعنی پیامد این حمایت و تشویق می‌تواند به نقض اصل اولیه‌ی حقوق بشر یعنی حفظ جان انسان‌ها منجر شود لذا در این مورد خاص، تحقق دو گانگی و تعارض پیش‌گفته نه یک ذره دو ذره، بلکه "کاملا" غیر اخلاقی است.

ب: ای بابا، چه حرف زوری می‌زنی، من در شرایط زندان نیستم، بودم هم احتمالا جربزه‌ی دست زدن به اعتصاب غذا را نداشتم، حالا چون از خودم و ضعف‌های اخلاقی‌ام برنمی‌آید دست زدن به چنین عمل شجاعانه‌ای، حمایت از کار ارزشمند دیگران را هم دریغ کنم که یکی دیگر علاوه بشود بر آن ضعف و بزدلی پیش‌گفته که یعنی حتی نمی‌خواهم در حد همین حمایت خشک و خالی کلامی هم در این عمل ارزشمند و شجاعانه سهیم شوم؟ من تعارضی که گفتی و حتی غیراخلاقی بودن‌اش را می‌فهم‌ام اما فکر نمی‌کنم خودم مصداقش باشم چون نیت من خیر است، من واقعا نمی‌خواهم برای مرگ هورا بکشم، من فقط می‌خواهم آدم‌های شجاع و استوار را تحسین کنم، هیچ نمی‌فهم‌ام مشکل‌اش کجاست؟

الف: آدم‌های شجاع و استوار را تحسین کنی برای انجام کاری که منتهی به مرگ‌شان می‌شود؟ فکر نمی‌کنی توطئه‌ای هولناک و موذیانه در کار است برای خالی کردن جهان از همه‌ی این‌ آدم‌های شجاع و استوار و چه و چه با هورا کشیدن برای مرگ تدریجی‌شان؟ برای این‌که در جهان فقط آدم‌های به قول خودت میان‌مایه و ضعیف و چه و چه‌ای بمانند که مانده‌اند چون فقط هورا کشیده‌اند برای گرسنگی دیگران؟ تقسیم‌کار در ظاهر نیک‌خواهانه و در باطن رذیلانه‌ای نیست؟ گو این‌که آن تعارض اولیه و دوگانگی آدم‌ها که بالاتر گفتم، در این شکل اخیرش بیش از پیش آشکار می‌شود با این تفاوت که انگار فقط ظاهرش نیک‌خواهانه شود کفایت می‌کند، این‌که آن طرف اعتصاب کننده را به انواع فضایل اخلاقی متصف کنی و خودت و طرف هورا کشنده را به انواع ضعف‌های اخلاقی، انگار در این حالت اصل دو گانگی کمرنگ و کم‌تاثیر می‌شود، یک‌جور سر بریدن با پنبه اصطلاحا، خلاصه‌اش این‌که نیت خیر ضامن هیچ چیز نیست، نیت شما می‌تواند کاملا خیرخواهانه باشد و در عمل به رذیلانه‌ترین کنش‌ها منجر شود، لابد شنیده‌ای این قول معروف را که سنگ‌فرش‌های دوزخ را نیات خیر پوشانده است.

ب: خب حالا، پیاز داغش را زیاد نکن دیگر، گیریم که این تعارض و دو گانگی غیراخلاقی، می‌گویی چه کار کنیم؟ شما پیشنهاد بهتری داری؟ سکوت کنیم و دست به سینه بنشینیم کنار، خیلی کنش‌مان اخلاقی‌تر است؟

الف: اگر قرار باشد ما به گونه‌ای عمل کنیم که قاعده‌ی پیش‌گفته نقض نشود یعنی به گونه‌ای که قاعده‌ی عمل‌مان بتواند قاعده‌ی عام عمل همگان قرار گیرد، دو راه بیشتر نداریم قاعدتا: یا خودمان هم اعتصاب غذا کنیم یعنی نشان دهیم که به قاعده‌ی عام برای عمل‌مان پایبندیم و این‌طور نیست که مرگ خوب باشد اما فقط برای همسایه؛

ب: خب این‌که خیلی ممکن و معقول به نظر نمی‌رسد، راه دوم چیست؟

الف: سکوت کنیم، یعنی نه حمایت کنیم نه نکوهش.

ب: بی‌خیال، خب یک چیزی بگو بگنجد، در شرایط کنونی سکوت با چه استدلالی عملی اخلاقی است؟

الف: چون اعتصاب غذا تصمیمی شخصی است، نه می‌توان کسی را بابت آن نکوهش کرد و نه می‌توان کسی را به انجام آن توصیه کرد، تصمیم کاملا شخصی است، ممکن است یک فرد به این نتیجه برسد که در شرایطی خاص اعتصاب غذا کند و دیگری در شرایط مشابه انتخاب متفاوتی داشته باشد. از قرار هر دوی این انتخاب‌ها محترم‌اند، سکوت در واقع نشانه‌ی احترام به این تصمیم شخصی دیگران است، آن را نکوهش نمی‌کند اما نشان می‌دهد که در شرایط مشابه احتمالا انتخاب متفاوتی خواهد داشت.

ب: یعنی چه؟ یعنی واقعا تو معتقدی هیچ‌کس هیچ اطلاع‌رسانی‌ای نکند و آن بنده خداها گوشه‌ی زندان از گرسنگی بمیرند چیست که ما نه می‌خواهیم به قول شما دچار تقسیم‌کار رذیلانه و غیراخلاقی اعتصاب‌کنندگان و هوراکشان شویم و نه می‌توانیم، شرایطش را داریم که خودمان هم به صف اعتصاب‌کنندگان بپیوندیم، واقعا به نظرت بی‌اعتنایی و نادیده گرفتن این آدم‌های از جان گذشته اخلاقی‌تر از دو گزینه‌ی دیگر است؟ به عقل جور در نمی‌آید که.

الف: من جایی گفتم هر نوع اطلاع‌رسانی به معنای حمایت است؟

ب: نه، اما خب مصداق هم ذکر نکردی، نگفتی دقیقا چه کاری مصداق حمایت است و چه کاری مصداق اطلاع‌رسانی و اصلا مگر مرزی هم میان این‌ها وجود دارد؟

الف: البته که وجود دارد. به نظرم هر عمل کلامی- نمایشی- تصویری‌ای که اعتصاب‌کنندگان را به ادامه‌ی روند اعتصاب "تشویق کند"، هر نوع هورا کشیدن و زنده باد و درود قهرمان و حمایت‌ات می‌کنیم و امثالهم آشکارا مصداق تحقق آن دوگانگی غیراخلاقی پیش گفته است اما برسیم به مرز میان سکوت بی‌اعتنا به ماجرا و اطلاع‌رسانی‌ای که نه فقط ادامه‌ی اعتصاب غذا را تشویق نمی‌کند بلکه تمام تلاش‌اش را برای تحقق شرایطی که این اعتصاب پایان یابد انجام می‌دهد.

ب: منظورت این عجز و لابه‌هایی است که هی التماس می‌کنند افراد اعتصاب‌شان را پایان دهند؟ اسم این را می‌گذاری سکوت اخلاقی؟

الف: نه، من بالاتر گفتم که اعتصاب غذا تصمیمی سراسر شخصی است و لذا شایسته‌ی احترام، نه می‌توان این تصمیم را نکوهش کرد نه می‌توان بدان توصیه کرد، تنها می‌توان آن‌را محترم شمرد، لذا اگر آن درخواست‌های پایان دادن به اعتصاب غذا هم از حد یک درخواست شخصی بدون هیچ الزام اخلاقی برای طرف مقابل در پذیرش آن فراتر رود، اگر درخواست پایان اعتصاب غذا پذیرش خود را به شکل تکلیفی اخلاقی برای اعتصاب‌کننده بازنمایی کند، چنین درخواستی ناقض آن احترام به تصمیم شخصی و لذا غیراخلاقی است. پس اگر هم کسی درخواست پایان اعتصاب غذا می‌کند باید خیلی حواسش باشد که درخواستش برای اعتصاب‌کننده تعیین تکلیف اخلاقی نکند.

ب: ای بابا، حمایت کلامی که نکنیم، درخواست پایان اعتصاب غذا هم که این‌همه اما و اگر و شرط و شروط دارد، پس منظورت از این‌که سکوت کنیم اما نه در شکل بی‌اعتنا و نادیده گرفتن ماجرا چیست؟ اطلاع‌رسانی کنیم فقط؟ این یکی اما و اگر و شرط و شروط ندارد احیانا؟

الف: البته که دارد، هرکس باید عمل خودش را صادقانه مورد ارزیابی قرار دهد که اطلاع‌رسانی‌اش آیا جنبه‌‌ی تشویق به ادامه‌ی اعتصاب هم دارد یا نه؟ آیا عمل او اعتصاب‌کنندگان را قدمی به مرگ نزدیک‌تر می‌کند یا از آن دورتر، من نمی‌توانم همان‌طور که در مورد آدم‌هایی که صراحتا دم از تایید و حمایت تشویقی اعتصاب می‌زنند، قضاوت اخلاقی کردم، همان‌طور در مورد آدم‌هایی که دست به اطلاع‌رسانی هم می‌زنند قضاوت کنم، نمی‌توانم بگویم بزرگنمایی‌ها لزوما جنبه‌ی تشویق اعتصاب‌کنندگان به ادامه‌ی روند را دارد یا نه، هرکس باید خودش در مورد خودش قضاوت کند و بدیهی است که کاملا صادقانه، به خصوص باید حواسش باشد که شاید ایجاد جوی که فقط به بزرگنمایی رسانه‌ای اعتصاب منجر می‌شود بدون آن‌که لزوما به راه‌حلی برای پایان یا دست‌کم تلاشی هرچند مذبوحانه برای تحقق شرایط منجر به پایان اعتصاب منجر شود، باید حواسش باشد که چه‌بسا پیامد ناخواسته‌ی چنین جوی رودربایستی آدم‌ها باشد در ادامه‌ی اعتصاب برای آن‌که نمی‌خواهند فردی کم آورده و مذبذب تلقی شود که عمل‌اش صرفا نمایشی پوچ و بی‌معنا بوده است. مهم است که آدم‌ها حواس‌شان به جو احساسی- هیجانی‌ای که ایجاد می‌شود باشد.

ب: یعنی چه که حواس‌شان باشد؟ کمی واقعی‌تر حرف بزن، مثال و مصداق بگو ببینم دقیقا از چه حرف می‌زنی.

الف: زمان اعترافات نمایشی در تلویزیون را یادت هست؟ آن موقع یک استدلال اخلاقی قدرتمند وجود داشت در جهت این‌که چرا نه فقط نباید اعتراف‌کنندگان را مورد سرزنش قرار داد، بلکه بیش از آن، حتی نباید کسانی را در برابر اعتراف مقاومت کرده‌اند مورد ستایش قهرمانانه قرار داد، چرا نه؟ چون این ستایش به طور ناخواسته به دیگران فشار وارد می‌کند برای مقاومت و پذیرفتن رنج و آسیب بیشتر، غیراخلاقی بودن چنین فشار اجتماعی‌ای به خصوص وقتی از سوی آدم‌ها سیر و لمیده بر پشت صفحه‌ی مانیتورها اعمال شود کاملا آشکار است حتی اگر به صورت ناخواسته و غیرمستقیم باشد. گذشته از آن، این ستایش قهرمانانه یک پیامد سیستماتیک هولناک‌تر و غیراخلاقی‌تر هم دارد و ان این‌که اعترافات را به ابزاری جدی در دست نیروی سرکوب برای تحت فشار قرار دادن زندانی در بند بدل می‌کند، در حالی‌که اگر این ماجرای قهرمان‌بازی برچیده شود و هیچ فشار اجتماعی برای مقاومت در برابر اعتراف وجود نداشته باشد و کلا تفاوت میان اعتراف‌کنندگان و مقاومت‌کنندگان بسیار کمرنگ و چه‌بسا بالکل برداشته شود، اساسا این ابزار بی‌وجه و آسیب‌زننده از دست نیروی سرکوب هم گرفته شود چون اساسا اعتراف کردن یا نکردن کوچکترین اهمیتی در اثبات عزت و شرف و چه و چه‌ی زندانی نخواهد داشت. متوجهی؟ متوجهی آن ستایش‌های قهرمانانه چطور می‌توانست به صورت تناقض‌آمیزی دست در دست نیروی سرکوب و در جهت فشار جدی به متهمان عمل کند؟ پس مهم است که آدم‌ها صادقانه حواس‌شان به پیامد اعمال در نظر اول نیک‌خواهانه‌شان باشد، باید مواظب باشند سکوت احترام‌آمیزشان به بی‌اعتنایی بدل نشود و اطلاع‌رسانی موکدشان به جوی برای تشویق اعتصاب‌کنندگان به ادامه‌ی اعتصاب و لاجرم گام به گام به مرگ نزدیک شدن. مهم است که آدم‌ها حواس‌شان به پیامد ناخواسته‌ی‌ اعمال‌شان باشد و نیت خیرشان را سرپوشی برای پنهان نگه داشتن پیامدهای متناقض و غیراخلاقی عمل‌شان قرار ندهند.

ب: تو فقط نقد کردی، هی گفتی حمایت کلامی نکنید ال است، درخواست پایان اعتصاب غذا هم ممکن است بل باشد، سکوت بی‌اعتنا هم نداشته باشید، اطلاع‌رسانی هم که باید با توجه به فلان و بهمان انجام شود، به جز آن گزینه‌ی حمایت در شکل دست زدن به عملی مشابه یعنی دست زدن به اعتصاب غذا که گویا شک و شبهه‌ی غیراخلاقی بهش وارد نبود، تو عملا هیچ پیشنهاد ایجابی دیگری طرح نکرده‌ای، یعنی خلاصه‌اش دست‌آخر نگفتی آدم‌ها دقیقا چه بکنند دست ار سرشان و این تعیین تکلیف‌های اخلاقی برای‌شان برمی‌داری.

الف: فکر نمی‌کنی "صحبت" درباره‌ی چه باید کرد و پیشنهاد ایجابی پوچ و چه‌بسا ریاکارانه است؟ فکر نمی‌کنی قاعدتا هر آدمی باید تجسم عملی همان ایده‌ای باشد که بدان معتقد است؟ اگر من فکر می‌کنم کنشی غیر از همراهی از طریق دست زدن به عمل مشابه هم وجود دارد که غیراخلاقی نباشد، قاعدتا خودم باید اولین دست‌زننده به آن کنش باشم نه این‌که بیایم فقط تزش را بدهم که دیگران عمل کنند. بله، من معتقدم می‌توان مواجهه‌ای کلامی داشت با اعتصاب غذای 12 زندانی اعتصاب‌کننده که قواعد اخلاقی را نقض نکند، نمی‌گویم این مواجهه موثر است و خیلی فلان و بهمان، اصلا، دارم می‌گویم حداقل شرط را دارد و آن‌هم این‌که غیراخلاقی نیست، مصداقش می‌تواند چنین چیزی باشد، البته نه عینا و بی‌کم و کاست، اما کلیت‌اش یک همچو چیزی است، مواجهه‌ای کلامی که دیگران را به مرگ تشویق نمی‌کند، نکوهش و تعیین تکلیف برای پایان نمی‌کند و درعین‌حال بالکل ماجرا را نادیده نمی‌گیرد. حالا سعی می‌کنم، سعی می‌کنم خودم بشوم تجسم عملی آن‌چه فکر می‌کنم در چنین شرایط بغرنج و به استیصال رساننده‌ای می‌توان از طریق گفتار و نوشتار انجام داد و مرتکب عمل غیراخلاقی هم نشد، سعی‌ام را می‌کنم گرچه بدیهی است که تضمینی برای موفقیتم وجود ندارد.

ب: هه، ببینیم و تعریف کنیم!

No comments:

Post a Comment