Sunday, August 2, 2009

جادو، علم، دین*

«البته مواردی از جادو نیز بوده است که آن را کار ارواح می‌دانسته‌اند و برای جلب رضای آنان به دعا و قربانی متوسل می‌شدند. اما این موارد همه استثنایی‌اند؛ نماینده‌ی جادویی آمیخته و مرتبط با مذهب‌اند. آن‌جا که جادو به شکل کاملاً اصیل‌اش وجود دارد بر این گمان است که در طبیعت حادثه‌ای لزوماً و همواره در پی حادثه‌ای دیگر بدون دخالت عاملی روحانی یا شخصی رخ می‌دهد. از این‌رو فرایافتِ اساسی‌اش با فرایافتِ علم نوین یکسان است؛ زیربنای کل نظام در این‌جا ایمانی ضمنی اما واقعی و راسخ به نظم و همسانی طبیعت است. جادوگر تردید ندارد که علت‌های معین همواره معلول‌های معین به‌بار خواهد آورد؛ که اجرای مراسمی خاص همراه با جادوی مناسب آن، به ناگزیر، با نتیجه‌ی مطلوب همراه خواهد بود مگر آن‌که به‌راستی ورد و افسونش اتفاقاً با افسون نیرومندترِ جادوی دیگر خنثی و بی‌اثر شده باشد. او به قدرتی برتر متوسل نمی‌شود: در پی جلب نظرِ موجودی بی‌ثبات و بلهوس نیست: خود را بنده‌ی هیچ خدای پر ابهتی قرار نمی‌دهد. در عین‌حال قدرتش، که به نظر خودش قدرتی عظیم است، به هیچ‌وجه اختیاری و نامحدود نیست. تا جایی می‌تواند اعمالش کند که دقیقاً قواعد هنرش را، یا چیزی را که شاید بتوان قوانین طبیعت به تصور خود وی نامید، رعایت کرده باشد. غفلت از این قوانین و کوچکترین تخطی از آن موجب شکست خواهد بود و ممکن است خود فاعل نابلد را دچار مخاطرات بزرگ سازد. او اگر خواهان سلطه بر طبیعت است،این سلطه‌ای قانون‌مند با دامنه‌ای بسیار محدود است و با هماهنگی کامل با کاربرد قدیم صورت می‌گیرد. از این رو شباهت نزدیکی بین مفاهیم جادویی و علمی جهان وجود دارد. در این هر دو، توالی رویدادها کاملاً منظم و قطعی و متکی بر قوانین تغییرناپذیر انگاشته می‌شود که کارکردش را می‌توان دقیقاً پیش‌بینی و محاسبه کرد: هوس‌بازی و شانس و تصادف خارج از روند طبیعت‌اند. هر دو منظرهای ظاهراً بی‌انتها از امکانات پیشِ چشم کسی قرار می‌دهند که علت امور را می‌داند و می‌تواند آن‌ فنرهای نهان را که مکانیسم عظیم و پیچیده‌ی جهان را به حرکت درمی‌آورند لمس کند.
 [...در مقابل این دو] دین تسکین و ترضیه‌ی نیروهای فوق بشری است که هادی و ناظر روند طبیعت و حیات بشر انگاشته می‌شوند. با این تعریف، دین دارای دو عنصر نظری و عملی، یعنی اعتقاد به نیروهای فراتر از انسان و کوشش در سازش دادن یا راضی کردن آن‌هاست. از این دو، روشن است که اعتقاد تقدم دارد، زیرا باید به وجود خدایی معتقد بود تا برای خشنود کردن‌اش کوشید. اما اگر این اعتقاد راه به عمل نبرد، نه مذهب که صرفاً الهیات است. انسانی که رفتارش را تا حدی ترس از خدا یا عشق به او، تنظیم نمی‌کند دیندار نیست. [...] اما اگر دین نخست مستلزم اعتقاد به نیروهای فوق بشر است که جهان را هدایت می‌کنند و سپس کوشش در خشنود کردن آن‌ نیروهاست، ظاهراً روند طبیعت را تا حدودی انعطاف‌پذیر و متغیر می‌داند و بر آن است که می‌توان نیروهای متعالی را که اداره‌ کننده‌ی جهانند ترغیب یا وادار کرد که جریان حوادث را به نفع ما از مسیر خود، یعنی مسیری که در غیر این صورت در آن جریان خواهد داشت، منحرف کنند. این انعطاف‌پذیری یا دگرگونگیِ طبیعت مستقیماً متضاد با اصول جادو و نیز علم است که هر دو عملِ فرآیندهای طبیعت را راسخ و تغییرناپذیر می‌دانند و برآنند که منحرف کردن آن از مسیر خود با ترغیب و تمنا همان‌قدر ممکن است که با تهدید و ارعاب. تمایز بین دو نگرش مخالف به هستی پاسخ آن‌ها به این پرسش خطیر را روشن می‌کند که آیا نیروهای حاکم بر جهان هشیار و شخصی‌اند یا ناهشیار و غیرشخصی؟ دین، به عنوان جلب رضایت نیروهای فوق بشری به شق اول معتقد است. [... درواقع]  تا آن‌جا که دین جهان را تحت فرمان عوامل هشیاری می‌داند که می‌توان به تغییر رای ترغیب‌شان کرد در مخالفت اساسی با جادو و هم‌چنین علم قرار دارد که هر دو معتقدند روند طبیعت نه با عواطف و هوسِ موجودات شخصی بلکه با کارکردِ قوانین ثابتی که به طور مکانیکی عمل می‌کنند تعیین می‌شود. درواقع این اعتقاد در جادو ضمنی اما در علم صریح است. درست است که جادو اغلب با ارواح سروکار دارد که عواملی شخصی از نوعی‌اند که دین بدان معتقد است اما هرگاه که این کار را درست انجام دهد با آن‌ها دقیقا به گونه‌ای رفتار می‌کند که با عوامل بیجان، یعنی به‌جای سازش با آن‌ها یا آرام ساختن‌شان هم‌چون مذهب، آن‌ها را ملزم یا مجبور می‌سازد. این مخالفت ریشه‌ایِ اصول جادو و دین کاملاً توضیح‌دهنده‌ی خصومت بی‌حد کشیشان در پیگردِ جادوگران در پهنه‌ی تاریخ است. خودبسندگیِ مغرورانه‌ی جادوگر، رفتار متکبرانه‌اش با نیروهای برتر، و ادعای گستاخانه‌اش در اِعمال سلطه‌ای همانند آنان جز برانگیختن کشیش نمی‌توانست، کشیشی که با اعتقاد مطلق‌اش به جلال الهی، و خاکساری‌اش در پیشگاه او، چنین ادعاهایی و چنین تکبری را می‌بایست تعرض کفرآمیز و ملحدانه به منزلتی دانسته باشد که فقط خاص خداست». 

*به نقل از: شاخه‌ی زرین، نوشته‌ی جیمز جورج فریزر، ترجمه‌ی کاظم فیروزمند، نشر آگه.