Tuesday, July 20, 2010

اصلاحات

می‌گویند عدو شود سبب خیر همین است دیگر، همین که برگزاری یک انتخابات پرشبهه و تمامیت‌خواهی ناشی از سرمستی پیروزی مخالفان تندرو دموکراسی دست به دست هم می‌دهند تا ناداناسته و ناخواسته ظرفیتی فراهم کنند برای اصلاح اساسی فرآیند دموکراسی‌خواهی در ایران؛ چطور؟ با برچیدن کل بساط اصلاح‌طلبی سیاسی، این‌که تا سال‌ها هرکس که کوچکترین ربط و نسبتی با اطلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان به معنای رایج آن در ایران داشته باشد و البته شانس آورده باشد و قسر در رفته باشد و کارش به حبس و دادگاه و شلاق نکشیده باشد، کافی است در یک انتخابات کاندیدا شود تا بی‌حرف پیش مهر نام‌آشنای رد صلاحیت را دریافت کند و بی رودربایستی از ورود به عرصه‌ی سیاسی مملکت منع شود. این را البته همان فردای انتخابات هم گفتم که «امکان دسترسی ما به قدرت حاکم برای مدت نامحدودی مسدود شده است».

حالا لابد می‌پرسید این به در بسته خوردن تلاش‌های سیاسی خیرش کجاست؟ البته که منظورم آن کلیشه‌ی رانده شدن از عرصه‌ی سیاسی و به ناچار روی آوردن به جامعه و نهادهای مدنی و غیره نیست. خیر عظیم این مسدود شدن راه‌باریکه‌ی سیاسی در «وادار کردن» حامیان دموکراسی به اصلاح کج‌فهمی‌شان از دموکراسی است. کدام کج‌فهمی؟ این‌که سال‌هاست گمان می‌کنند تلاش برای تحقق دموکراسی جز از طریق وارد کردن افراد معتقد و حامی دموکراسی به عرصه‌ی سیاست امکان‌پذیر نخواهد بود. به نظرشان انتخابات امکانی است که ما تلاش می‌کنیم از طریق آن، کسانی را به عنوان نمایندگان خود در حوزه‌های مختلف قانون‌گذاری و اجرا انتخاب کنیم که به اصول دموکراسی باور داشته باشند و بر این مبنا، سیاست‌های دموکراتیکی را در پیش گیرند و از این طریق در بلندمدت به تحقق دموکراسی همه‌ جانبه در جامعه نایل شوند. این درحالی است که دموکراسی نه‌تنها به قدرت رساندن افراد معتقد به دموکراسی و اجراکننده‌ی سیاست‌های دموکراتیک نیست بلکه در نقطه‌ی مقابل این تعریف، دموکراسی اگر یک معنا داشته باشد وادار کردن غیردموکراتیک‌ترین افراد به سیاست‌های دموکراتیک است. اصلا در آن حالت اول که یک سری آدم‌های دگردوستِ نازنین را گذاشته‌ایم سر کار که قدم از قدم برمی‌دارند دست‌ودل‌شان می‌لرزد که نکند حقی از کسی ضایع کرده باشند یا منفعت قشری را نادیده گرفته باشند یا اعتراضات قومی را سرکوب کرده باشند یا...در این حالت اصلا دموکراسی می‌خواهیم چه‌کار؟ چنین حکومتی بیشتر شبیه حکومت شاه-فیلسوف افلاطونی است که یک آدم همه‌چیز تمام را می‌گذارد آن بالا و خیر و سعادت جمعی را هم یک‌جا محقق می‌کند و ...دموکراسی را دقیقا وقتی می‌خواهیم که یکی رفته است آن بالا و هی کارهایی می‌کند که به ضرر ماست و زندگی‌مان را سخت می‌کند و...این‌جاست که دموکراسی به کارمان می‌آید تا طرف حساب کار دستش بیاید که اگر دیر بجنبد و سیاست‌هایش را به نفع ما اصلاح نکند، رای‌مان را مثل آب خوردن از دست داده است و...می‌خواهم بگویم همچین خیال برتان ندارد که در آن کشورهای دموکراتیک غربی، خیلی آدم‌های نایسِ معتقد به دموکراسی زمام‌دار حکومت‌اند و از آن‌جا برشان داری بیاوری مملکت ما، از فردا همه‌چیز طبق روال دموکراتیک انجام می‌شود و...هیچ از این خبرها نیست، گول ظاهرشان را نخورید، آن‌ها هم اگر دموکراتیک رفتار می‌کنند صرفا به این دلیل است که «مجبورند» و هیچ بعید نیست اگر پای‌شان به آب برسد آن‌چنان شناگر ماهری در دریای بی‌مرز دیکتاتوری از آب درآیند که تاریخ به خودش ندیده باشد، از همین زیرآبی‌ رفتن‌های‌ گهگاهی‌شان که هرچند وقت یک‌بار تق‌اش درمی‌آید و رسوایی به بار می‌آورد، معلوم است.

این بحث‌ها را البته اگر یادتان باشد قبلا هم کرده‌ام، سر آن بحث دموکراسی به مفهوم اخلاقی و دموکراسی به مفهوم غیراخلاقی؛ ساده‌اش این است که دموکراسی پاسخ این سوال را نمی‌دهد که «چه کسی برای حکومت کردن از همه مناسب‌تر است» جواب این سوال را ما احتمالا هیچ وقت نخواهیم دانست، دموکراسی فقط به ما می‌گوید که اگر فرد نامناسبی به قدرت رسید، چه کار می‌توانیم برای برکناری یا مناسب شدن‌اش بکنیم، به نظرتان دارم لفاظی می‌کنم؟ این دو تا فرقی با هم ندارند؟ خب همین‌جاست که مثال و مصداق عینی به‌کار آدم می‌آید. برای این‌که فرق این دو تلقی از دموکراسی را نشان دهم و از آن مهم‌تر ربطش به خیر عظیم و فرآیند ادموکراسی‌خواهی ایرانی را مشخص کنم، چاره‌ای جز خاطره‌گویی ندارم، باید کمی برگردم عقب، به آبان 1386.

No comments:

Post a Comment