نکتهی اصلی: میباید بتوان حکومت را بدون خونریزی ساقط کرد.
بنابراین، نظر من این است که آنچه در شکل یک حکومت اهمیت دارد آن است که میباید اجازه دهد حکومت را بدون خونریزی ساقط کرد- پس از آن حکومت تازهای زمام قدرت را در دست میگیرد. بهنظر میرسد اینکه ساقط ساختن حکومت چگونه به انجام برسد، نسبتا بیاهمیت باشد- خواه از طریق برگزاری یک انتخابات تازه یا به وسیلهی یک مجلس ملی- به شرط آنکه این تصمیم بهوسیلهی اکثریت رایدهندگان یا نمایندگان، و یاشاید خبرگان قانون اساسی اتخاذ گردد. هیچچیز مشخصهی دموکراتیک حکومت ایالات متحده را بهتر از استعفا، یا درواقع برکناری نیکسون به نمایش نمیگذارد.
مهمترین نکته در ارتباط با تغییر یک حکومت، همین قدرت منفی، یعنی تهدید به برکناری، است. قدرت مثبت انتصاب یک حکومت یا یک نخستوزیر، در مقایسه با این قدرت منفی نسبتا کماهمیت است. متاسفانه اغلب مردم چنین نمیاندیشند، و اهمیت دادن بیش از حد به انتصابات تازه خالی از خطر نیست؛ زیرا تعیین حکومت ممکن است به چشم صدور جواز به وسیلهی رایدهندگان و مشروعیت بخشیدن به نام عامهی مردم و از رهگذر «ارادهی عمومی» نظر شود. اما ما مردم، از اشتباه یا حتی جنایتی که حکومت منتخبمان مرتکب آن خواهد شد چه اطلاعی داریم؟
ما بد از چند صباحی قادر خواهیم بود دربارهی یک حکومت یا یک سیاست قضاوت کنیم، و احیاناً موافقت خود را با آن اعلام نماییم و بنابراین حکومت را مجدداً انتخاب کنیم. ما شاید بتوانیم موافقت خود را با حکومت پیشاپیش اظهار نماییم؛ اما در چنین صورتی چیزی نمیدانیم،نمیتوانیم چیزی بدانیم، ماحکومت را نمیشناسیم، و بنابراین نمیتوانیم این را مفروض بگیریم که حکومت از اعتماد ما سوءاستفاده نخواهد کرد.
بر طبق اظهار توسیدید، پریکلس این اندیشه را به صورتی بسیار ساده بیان کرده است: «حتی اگر تنها شمار معدودی از ما قادر به تدوین یک سیاست یا اجرای آن باشند، همهی ما قادر به قضاوت دربارهی آن خواهیم بود.» لطفا توجه کنید که این عبارت مفهوم حکومت مردم، و حتی ابتکار جمعی را کنار میگذارد. این دو مفهوم با ایدهی بسیار متفاوت قضاوت بهوسیلهی مردم تعویض شدهاند.
پریکلس (و شاید توسیدید – زیرا احتمالا نظر هر دو یکی بود) در اینجا به اختصار توضیح میدهد که چرا مردم، حتی اگر هیچ نوع مشکلی وجود نداشته باشد، قادر به حکومت کردن نیستند. اندیشهها و طرحها – بهخصوص اندیشهها و طرحهای نو- تنها میتواند به وسیلهی اشخاص ( بهنحو انفرادی) ارائه شود، حتی اگر بتوان آنها را با همکاری دستهجمعی وضوح و بهبود بخشید. به اینترتیب بسیاری از مردم قادر خواهند بود تشخیص دهند که آیا آن اندیشهها و طرحها خوب بودهاند یا بد، بهخصوص اگرکه تجربهی مستقیمی از نتایج آنها داشته باشند. و اینگونه ارزشیابیها، اینگونه تصمیمات مبتنی بر بله یا نه، میتواند توسط شمار گستردهتری از رایدهندگان و انتخاب کنندگان اتخاذ گردد.
پینوشت: خب این هم آخرین قسمت از مقدمهی نظری بحث در تعریف دموکراسی. راستش هیچ نمیدانم این جملات پررنگ شده در این سه پست، تا چه حد توانسته است تفاوت بنیادین دو رویکرد مختلف به مفهوم دموکراسی را نشان دهد؛ دو رویکردی که پوپر تفاوتهای آنها را نه فقط از منظر تحدید قدرت، بلکه بر مبنای اخلاق نیز ارزیابی میکند. با تمام اینها، از آنجاییکه کار از محکمکاری عیب نمیکند و ضمنا برای اینکه بحث هم از این حالت صرفا نظری دربیاید، در پست بعد، سعی میکنم تفاوت این دو رویکرد را در پاسخ به پرسشهای یکسان نشان دهم، مثلا اینکه اتخاذ هر یک از این دو رویکرد نسبت به پرسش همهگیر این روزها: «خاتمی بیاید یا نیاید؟»، چه پاسخهای متفاوتی را میتواند دربر داشته باشد.
No comments:
Post a Comment