Monday, April 2, 2007

شیطان و خدا: ما و خدا

اگر سارتر را بشناسید، از همان صفحات اول این نمایشنامه طولانی می‌فهمید که «شیطان و خدا» در چه مایه‌هایی است. همان مصائب بی‌پایان انسان و تنهایی‌اش در جهانی که خداوند رهایش کرده است یا آنطور که سارتر پیازداغش را زیاد می‌کند، در جهانی بدون خدا.

گوتز، قهرمان نمایشنامه، چه زمانی که بدی را انتخاب می‌کند و چه زمانی‌که خوبی را برمی‌گزیند، در جهانی لبریز از شر گرفتار می‌شود و در جستجوی ارزشهای از دست رفته در جهانی تباه شده شکست می‌خورد. شکستی که از پیش محتوم است.

در مصاحبه‌هایی که در انتهای کتاب آمده است، سارتر اعتراف می‌کند که نمایشنامه را با الهام از اثری از سروانتس نوشته است با این تفاوت که در اثر سروانتس معجزه رخ می‌دهد و در نمایشنامه سارتر که در همان حال و هوا یعنی در قرن شانزدهم و در جهانی سراسر مذهبی اتفاق می‌افتد، از معجزه خبری نیست. گوتز خود را فریب می‌دهد، تقلب می‌کند چون دوست دارد معجزه رخ دهد اما به گفته خود سارتر، شیطان و خدا روایت معجزه‌ای است که هرگز رخ نمی‌دهد.

با این‌حال، گرچه نمایشنامه در سیر تحولات و اتفاقاتی که در نهایت فقط و فقط به وجود انسان، با همه نسبیت‌ها و خطاهایش ختم می‌شود، به محکومیتش به آزادی و انتخاب و مسئولیتش در برابر آنها، به اصالت شر و اخلاق و عمل مبتنی بر آن (کم و بیش همان ترجیح ژان ژنه بر بودلر) نسبتا قوی عمل می‌کند اما به نظر من سارتر با مساله «ایمان» زیادی ساده‌لوحانه برخورد می‌کند. مواجهه‌ای پراگماتیستی و دنیوی با ایمان که هیچ ربطی به عمق آن «جهش غیرعقلانی(فراعقلانی)» ندارد. شخصیت هاینریش به هیچ‌وجه قدرت بازنمایی یک مومن را ندارد و درست همین پاشنه آشیل نمایشنامه است که آنرا به اثری سوگیرانه و تا حدی تصنعی تبدیل می‌کند. صدای عقاید سارتر بلندتر از آن است که اجازه شنیدن عقاید مخالف را هم به خواننده بدهد. اگر سارتر در کنار همه آن شخصیت‌هایی که به نوعی از ایمان خود مایوس و سرخورده می‌شوند، جایی برای یک مومن واقعی هم باز می‌کرد، آنوقت نمایشنامه شاید به چیزی در حد و اندازه‌های یک شاهکار تبدیل می‌شد. همه آن فجایع هولناکی که علی‌رغم انتخاب بدی یا خوبی، هر دو، رخ می‌دهد، دلیل موجهی برای به فراموشی سپردن ایمان نیست چون به تعبیر کیرکگارد، «ایمان» اتفاقا تنها با مقوله «علی‌رغم» معنا می‌یابد نه آن‌طور که سارتر انتظار دارد با معجزه‌ای برای از میان بردن شر.

سارتر در یکی از همان مصاحبه‌های آخر کتاب واکنش منفی منتقدان به اجرای نمایشنامه را به این امر مضحک نسبت می‌دهد که «ما به ندرت منتقدی داریم که باطناً خداپرست نباشد». و به نظرم این یعنی پاک کردن صورت مساله. یک اثر هنری قرار نیست تنها همدلی و تحسین کسانی را برانگیزد که از پیش عقاید و دیدگاهی موافق با عقاید و دیدگاه خالق اثر داشته‌اند. هنری بودن یک اثر اتفاقا در نمودار ساختن جنبه‌هایی از جهان است که تابحال توسط دیگران، به عامترین معنای کلمه، دیده نشده است. هرچقدر یک اثر بیشتر بتواند مخاطبش را در لذت کشف جنبه‌های فراموش شده یا نادیده گرفته شده جهان شریک کند، بیشتر به وجه هنری خود نزدیک شده است.

No comments:

Post a Comment