Sunday, March 6, 2011

نقش جامعه‌شناس*

«تمام گزاره‌هایی که جامعه‌شناسی پیش می‌نهد، می‌توانند و باید بر موضوعی که علم را می‌سازد، کاربردپذیر باشند. و زمانی‌که جامعه‌شناسی نمی‌تواند این فاصله عینی‌سازنده۱، و بنابراین انتقادی را ایجاد کند، به آن منتقدانی میدان می‌دهد که جامعه‌شناسی را در نقش یک مفتش تروریست و آماده‌ی انجام هر عملی برای اجرای نظارتی نمادین می‌بینند. نمی‌توان درون جامعه‌شناسی راه یافت بی‌آن‌که ابتدا خود را از بند تبعیت‌ها و پیوندهایی که ما را به گروه‌های مختلف متصل کرده‌اند، رها ساخت؛ بی‌آن‌که باورهایی را که به این تعلق‌ها دامن زده‌اند نفی کرد؛ بی‌ آن‌که تمام بندهای‌مان به هر جایی و هر تباری را به دور انداخت. جامعه‌شناسی از آن‌چه «مردم» می‌نامیم ریشه گرفته و به آن‌چه «نخبگان» نام می‌دهیم رسیده است، و بدین ترتیب نمی‌تواند به روشن‌بینی که در هر نوع از جابه‌جایی اجتماعی وجود دارد دست یابد، مگر آن‌که از یک سو بازنمود عامه گرایانه (پوپولیستی) مردم را (که تنها می‌تواند سازندگان آن را گول بزند) و از سوی دیگر بازنمود نخبه‌گرایانه‌ی نخبگان را (که صرفا می‌تواند کسانی که خود را نخبه می‌دانند و کسانی را که نخبه نیستند گول بزند) کنار گذاشته و محکوم کند.

[...]

جامعه‌شناسی برای آن‌که خود را از نوعی جاه‌طلبی اسطوره‌شناسانه رها کند، یعنی برای آن‌که تلاش نکند تقسیم‌بندی‌هایی دلبخواهانه را به نظم اجتماعی و پیش از هر چیز به تقسیم کار اجتماعی تحمیل کرده و از این راه سعی کند راه‌حل‌های [به ظاهر] منطقی یا کیهان‌شناختی درباره‌ مسئله‌ی طبقه‌بندی انسان‌ها عرضه کند، باید موضوع کار خود را بر مبارزه و رقابتی متمرکز کند که [انسان‌ها] برای به انحصار در آوردن بازنمود مشروع جهان اجتماعی با یکدیگر دارند (و نه آن‌که خود وارد این مبارزه و رقابت شود) .

[...]

جامعه‌شناس به جای آن‌که دست به داوری میان کسانی بزند که وجود یک طبقه، یک منطقه یا یک ملت را تایید یا نفی می‌کنند، تلاش می‌کند به منطق خاصی که به این مبارزه کشیده، برسد و از خلال تحلیل موقعیت تعادل قوا و ساز و کارهای تغییر آن، شانس هر یک از طرفین را تعیین کند. »

۱.Objectivante

*به نقل از: «درسی درباره‌ی درس»، پیر بوردیو، ترجمه ناصر فکوهی، نشر نی.

No comments:

Post a Comment